اختصاصی سیده آمل در مورد زندگینامه علی بن موسی الرضا است که مورخ (۱۴۸-۲۰۳ ه. ق)، ملقب به رضا و ابوالحسن هشتمین امام شیعیان دوازده امامی بعد از پدرش موسی کاظم و قبل از پسرش محمد تقی میباشد. علی بن موسی در شهر مدینه و ازنجمه خاتون متولد و در دیار توس از دنیا رفت. رضا در دورهای زیست میکرد که خلفای عباسی با مشکلات عمدهای از جمله شورشهای شیعیان مواجه بودند. مأمون به دنبال راهی برای پیروزی بر این شورشها تصمیم گرفت رضا را در حکومت دخیل کند، و به همین منظور پست ولیعهدی را به عهدهٔ او گذاشت. مأمون بعدها به اشتباهش پی برد و برای جبران آن به نوشتهٔ بیشتر مورخان تصمیم گرفت به او سم خورانده، او را از سر راهش بردارد. رضا در یکی از روستاهای خراسان که بعدها به مناسبت خاکسپاری اش در آن به مشهد ، محل شهادت، تغییر نام یافت به خاک سپرده شد.مقبره وی سالانه مورد بازدید میلیونها شیعه از ایران پاکستان بحرین عراق و دیگر کشورها قرار میگیرد.
تولد و سالهای اولیه زندگی
در یازدهم ذوالقعدهٔ سال ۱۴۸ هجری قمری مصادف با ۲۹ دسامبر ۷۶۵ میلادی در مدینه در خانهٔ موسی کاظم امام هفتم شیعیان ۱۲ امامی، پسری به دنیا آمد که بعد از پدرش عهدهدار مقام امامت شد. نامش علی بود و بعدها ملقب به رضا شد. در منابع شیعی از او به نام ابوالحسن ثانی یاد میکنند، به این منظور که با پدرش موسی کاظم که ابوالحسن اول خوانده میشد اشتباه نشود. رضا یک ماه پس از مرگ پدربزرگش جعفر صادق در مدینه به دنیا آمد و زیر نظر پدرش کاظم تربیت شد .مادرش نحمه خاتون بردهای از مغرب یا شمال آفریقا بود که مثل حمیده همسر صادق خریداری و آزاد شده بود تا به ازدواج موسی کاظم در بیاید. در منابع شیعی از او به نیکی یاد کرده او را هم مثل حمیده از علما و پاکان میدانند. وقتی از او پرسیدند آیا شیرش برای رضا کفایت میکند پاسخ داد :” شیرم برایش کافی است اما علی همه وقت آن را طلب میکند و من وقت کافی برای نماز و عبادت ندارم
امامت
به عقیده شیعه هر امام بوسیله امام قبلی و به امر الهی عهدهدار منصب امامت میشود و علی بن موسی از این امر مستثنا نبود. روایات مختلفی در منابع شیعی به انتصاب رضا توسط پدرش موسی کاظم به عنوان امام بعدی تأکید دارد، با این حال فضای خفقان آور دوران هارون الرشیدبه حدی شدید بود که این پیغام نمیتوانست آزادانه به گوش همه برسد تا جایی که برخی معتقد بودند امامت با موسی کاظم پایان رسیده است. این گروه به واقفیه معروف شدند. از علی ابن یقطین نقل شده که از قول کاظم میگوید: «علی بهترین فرزندانم است و من کنیهام (ابوالحسن) را به او دادهام.» همچنین یزید بن صلت از موسی کاظم نقل میکند که وقتی او را در راه مکه ملاقات کرد، کاظم به او گفت: «علی که همنام امام اول و چهارم است پس از من امام خواهد بود. آنچه شنیدی نزد خود نگه دار و برای کسی نقل مکن مگر اینکه اطمینان داشته باشی از اصحاب و یاران ماست.»به گفتهٔ واقدی رضا حتی در دوران جوانی از پدر و عمویش حدیث نقل میکرد و در مسجد مدینه فتوا میداد.با این حال هارون الرشید رابطهٔ خوبی با او نداشت و مردم مدینه اجازهٔ ملاقات و حضور در کلاس درسش را نداشتندبه گفتهٔ دونالدسون رضا بیست یا بیست و پنج سال سن داشت وقتی بعد از پدرش به منصب امامت رسید. هجده سال بعد مأمون تصمیم گرفت با منصوب کردن او به جانشینی اش حمایت گروههای مختلف شیعه را به سمت خود جلب کند
القاب و کنیهها
از کنیههای خاص وی میتوان به ابو علی و ابو محمد اشاره کرد. برای تمایز روایتهای وی از پدر، نزد شیعیان به وی ابوالحسن ثانی نیز گفتهاند. لقبی که وی بدان مشهور است همان «رضا» است. درباره رضا نامیدن وی اختلاف است. برخی-که همان مخالفان اهل بیت بودهاند- بر این باورند که مأمون وی را به نام رضی از آل محمد نامیده است. در مقابل گفته میشود که امام جواد در باب این نوع نام گذاری چنین گفتهاند که مقصود از رضا کسی است که خدا و پیامبر و امامان شیعه از او راضی و خشنودند و دشمنان و دوستان نیز به وی راضی بودند.
وضعیت سیاسی
پس از مرگ هارون در سال ۸۰۹ میلادی، پسرانش امین و مامون بر سر حکومت با هم درگیر شدند. مادر امین عرب زبان بود و از حمایت مردم عراق برخوردار بود. مأمون اما مادری ایرانی داشت و به حمایت ایرانیها دلگرم بود.پس از شکست برادرش، مأمون رضا را به خراسان فراخواند. ابتدا مأمون خلافت را به او پیشنهاد کرد که رضا که قصد واقعی اش را میدانست سعی کرد از آن طفره برود:«اگر خلافت متعلق به توست، پس حق نداری ردایی که خداوند تن ات کرده از تن بیرون بیاوری و به دیگری ببخشی. اگر خلافت متعلق به تو نیست هم اجازه نداری چیزی را که متعلق به تو نیست را به من ببخشی.» شیعیان عصر مأمون که جمعیت زیادی را تشکیل میدادند، امامان شیعه را جانشینان واقعی پیغمبر میدانستند که میبایست رهبری حکومت اسلامی را بر عهده گیرند. چنین اعتقادی تهدیدی بزرگ برای خلافت مأمون به شمار میرفت که از آرمانهای شیعه فاصلهٔ زیادی داشت. به عقیدهٔ طباطبایی مأمون رضا را به خراسان خواند و مقام جانشینی را بر عهده او گذاشت تا اولاً با دخیل کردن اولاد پیغمبر در حکومت از شورش آنها علیه حکومت جلوگیری کند و ثانیاً با درگیر کردن رهبر شیعیان در امور دنیایی و حکومتی از تقدس و اعتبار او در بین پیروانش بکاهد و مأمون حتی پرچم عباسیان را از سیاه به سبز که رنگ و نشان شیعیان بود تغییر داد. بعلاوه خواهرش، ام حبیب، را به ازدواج رضا درآورد. همچنین دخترش ام فضل را به ازدواج پسر رضا، جواد درآورد. گذشته از اینها دستور ضرب سکههایی را داد که هم نام مأمون و هم نام رضا را بر روی خود حک داشت
رضا و برادرش زید
وقتی رضا به خراسان فراخوانده شد و با بی میلی منصب جانشینی مأمون را پذیرفت،مأمون برادر رضا، زید، را که در مدینه دست به شورش زده بود به قصرش در خراسان احضار کرد، اما به احترام رضا او را آزاد کرد. روزی وقتی رضا در جمعی سخنرانی میکرد شنید که زید در میان جمع از خودش تعریف میکرد که من چنین و چنانم. رضا پس از سرزنش برادرش ایراد کرد که”… فرزندان علی و فاطمه محترم و برگزیده هستند فقط وقتی احکام خداوند را پاس دارند و خود را از خطا و گناه بازدارند. گمان کردی مثل موسی بن جعفر یا علی بن الحسین هستی؟ در حالی که آنها سختیهای زیادی را در راه خدا متحمل شده و شب و روز به درگاه خداوند دعا میکردند. گمان کردی بدون رنج چیزی بدست خواهی آورد؟ بدان که اگر کسی از بین ما اهل بیت کار نیکی انجام دهد، دو برابر ثواب کسب میکند چون علاوه بر کار خیر، آبروی محمد را حفظ کرده است. به همین ترتیب اگر گناهی مرتکب شود در واقع دو گناه مرتکب شده چون علاوه بر گناه، آبروی محمد را ندیده گرفته است. ای برادر هر که خدا را طاعت کند از ماست و کسی که گناهکار باشد از ما نیست. خداوند دربارهٔ فرزند نوحکه پیوند معنوی خود را با پدرش از دست داده بود فرمود: او از اهل تو نیست…
مناظرهها
مأمون علاقهٔ زیادی به علوم مختلفی که به عربی ترجمه شده بود داشت. بر این اساس مناظرات زیادی بین رضا و علمای دین و رهبران ادیان مختلف که از جاهای مختلف به خراسان میآمدند ترتیب میداد.یکی از این بحثها حول وحدانیت خداوند با سلیمان مروی، یکی از علمای خراسان صورت گرفت. بحث دیگری با علی بن محمد بن جهم صورت گرفت حول عصمت پیامبران که منجر به بحث دیگری در موضوعی مشابه شد که مامون خود نقش فعالی در آن داشت. تعداد زیادی از این مناظرات در کتب حدیثی شیعه از جمله عیون الاخبار رضا ثبت شده است. مورد زیر گوشهای از این مناظرات است که بین رضا و یک زندیق (بیدین) رخ داد.”[رضا] گفت: نمیبینی که اگر حق با تو باشد (خدایی نباشد) ما و شما برابریم؟ هر چه نماز خواندیم، روزه گرفتیم، یا اعتقاد محکمی داشتیم آسیبی به ما نخواهد رساند. اما اگر حق با ما باشد در آنصورت آیا ما نجات پیدا نخواهیم کرد و تو هلاک نخواهی شد؟” مرد گفت: “پس به من بگو خدا چگونه است؟ خدا کجاست؟” ابوالحسن (رضا) جواب داد: “عقیده ات در این باره به کلی اشتباه است. خداست که جا و مکان را بوجود آورده است. وقتی خدا بود هیچ “جاًیی موجود نبود؛ و خدا “چگونگی” را به وجود آورد؛ و او بود وقتی هیچ “چگونگی” ای وجود نداشت.” مرد گفت: “پس خدا از طریق “چگونگی” و “کجایی” شناخته نمیشود. پس خدا هیچ نیست اگر نمیتواند بوسیلهٔ هیچکدام از حواس درک شود” ابوالحسن پاسخ داد: “وقتی حواس نمیتوانند درکش کنند، با اطمینان میدانیم که او خدای ماست…” مرد گفت: “پس چرا خدا خودش را (از مردم) پوشیده است؟” ابوالحسن پاسخ داد: “پوشش بر بندگان است بخاطر فراوانی گناه آنها. در مورد خدا اما هیچ رازی نیست که در طول شب یا روز از او پوشیده باشد… .این مناظره بحثی طولانی است که نسخهٔ کامل آن در کتاب محمد حسین طباطبایی ثبت شده است.برخی روایات حاکی از این است که قصد اصلی مأمون از ترتیب دادن این مناظرات این بود که او امیدوار بود رضا قادر نخواهد بود بر هر سؤالی که از او پرسیده میشود جواب دهد.
حدیث راس جالوت
یکی از گفتگوهای عقلی و مناظرههای علمی که علی ابن موسی الرضا با اصحاب علمی خود داشته، با رئیس دین یهودی است که به راس جالوت معروف است. در پایان این حدیث راس جالوت به دین اسلام و مذهب علی ابن موسی الرضا ایمان پیدا میکند. بر این حدیث، شرحهای بسیاری نوشته شده است که قدیمیترین آنها متعلق به قاضی سعید قمی است. میرزای قمی. ملا عبدالصحاب محمد ابن احمد نراقی نیز بر این حدیث شروحی نوشتهاند.
حدیث سلسله الذهب
نوشتار اصلی: حدیث سلسله الذهب
شیعیان احادیث زیادی را منتسب به وی میدانند که یکی از مشهورترین آنها حدیثی قدسی سلسله الذهب به نام است که هنگام وداع وی با مردم شهر نیشابور چنین روایت شده است که:
پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین شهید دکربلا از پدرش علی بن ابی طالب روایت کرده است که گفت: عزیز و نور چشمانم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت شنیدم پروردگار سبحانه و تعالی میفرماید: کلمهٔ لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هر کس وارد آن شود، از عذابم محفوظ است.
در کتب شیعی آمده است که: امام چند قدمی حرکت کرد و سپس برگشت و اضافه کرد: به شرطی و شروطی! و من از شروطش هستم.. مقصود علی بن موسی از شرط و شروط، اعتراف به این واقعیت است که او مانند پدرانش از سوی خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.
آثار
رساله ذهبیه
رساله ذهبیه یا طب الرضا رسالهای در طب و حفظ سلامتی است که به دستور مامون و به قلم علی بن موسی الرضا نوشته شده است.این کتاب که رساله ذهبیه (رساله طلایی) نام گرفته در مورد علم پزشکی است و از آنجا که به دستور مأمون آن را با آب طلا نوشتهاند، یکی از گرانبهاترین رسالههای پزشکی میباشددر این رساله توضیح داده شده است که زندگی انسان وقتی به خطر میافتد که صفراوی زرد، صفرای سیاه و بلغم نامتوازن شوند. تغذیه درست و داروهای سنتی میتوانند در درمان این ناموزونی مناسب باشند. از سخنان آن امام است که میگوید: «گمان میکنید جثهٔ کوچکی هستید؟ در حالی که جهان عظیم خودش را در شما پنهان کرده است.»
صحیفه الرضا
صحیفه الرضا مجموعهای از احادیث منتسب به علی بن موسی الرضا است که بوسیله عبدلله بن احمد بن عامر که او آنها را از پدرش احمد و پدرش از علی بن موسی الرضا در سال ۱۹۴ هجری در مدینه شنیده است، روایت شده است.این مجموعه شامل احادیث مختلف در موضوعاتی از قبیل نیایش به درگاه خداوند، اهمیت پنج وعده نماز و نماز میّت، فضایل اهل بیت پیغمبر، همچنین دربارهٔ هر یک از اهل بیت پیغمبر، تقویت روابط خویشاوندی، خطر تقلب، غیبت و یاوه گویی و غیره به نگارش درآمده است.
عیون الاخبار الرضا
عیون الاخبار کتابی است که نویسنده آن، ابن بابویه، معروف به شیخ صدوق که در گورستان ابن بابویه در ری مدفون است، هر چیزی را که دربارهٔ آن امام روایت شده را کنار هم گرد آورده است. مناظرات دینی و احادیثی که از رضا نقل شده، چرایی انتخاب نام امام، همچنین روایات مربوط به مرگ و معجزاتی که در حرمش واقع شده از موضوعات این کتاب میباشد.
فقه الرضا
فقه الرضا یا فقه رضوی کتاب دیگری است که منتسب به امام رضا میباشد. این کتاب تا قرن دهم وقتی که محمد باقر مجلسی آنرا معتبر اعلام کرد، ناشناخته بود. با این حال بیشتر علمای شیعه در اعتبار این کتاب تردید دارند
نوشتههای زیر نیز منتسب به آن امام است:
-
آنچه به محمد بن سنان در پاسخ پرسشهای وی درخصوص علل احکام شرعی نوشتهاست.
-
عللی که فضل بن شاذان گوید آنها را از علی بن موسی رضا، یکی پس از دیگری، شنیده و جمعآوری کردهاست و به علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری اجازه روایت آنها را از وی از علی بن موسی رضا دادهاست.
-
سه رساله که برای مامون عباسی دربارهٔ اسلام و دستورهای دینی نوشتهاست. این سه رساله را صدوق در عیون اخبار الرضا با اسناد متصل ذکر کردهاست.
ارتباط با صوفیان
معمولاً گفته میشود که معروف کرخی که از طریق امام رضا اسلام آورده بود، یکی از شخصیتهای تأثیر گذار در سلسلههای طلایی صوفیه میباشد. به عقیدهٔ هانری کورین ، گرچه در اواخر دوره صفویه، یک صوفی نعمت اللهی به نام معصوم علیشاه دکنی بوسیله رهبر معنوی اش، شیخ شاه علیرضا دکنی، از هند به ایران فرستاده شده بود و با خانواده اش در شیراز سکنی گزید تا سلسله نعمت اللهی را در ایران زنده کند، و اگر چه این سلسله صوفیه نامش را مدیون شاه نعمت الله ولی است، اما در اصل این سلسله از طریق معروف کرخی به امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا برمی گردد.
سخنان برگزیده
-
دوست هر کسی عقلش میباشد و دشمنش جهلش
-
پرستش به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه فراوانی تفکر در امر خداوند بلند مرتبه است.
-
ایمان یک مرتبه از اسلام بالاتر است؛ خداترسی یک درجه از ایمان بالاتر است؛ و هیچ چیز کمتر از خداترسی در بین مردم توزیع نشده است.
-
ایمان چهار رکن دارد: اعتماد به خدا، راضی بودن به حکم خداوند، تسلیم حکم خدا بودن و واگذاری کارها به خداوند.
-
کسی که این پنج صفت را ندارد هیچ خیری از او برای دنیا یا آخرتت انتظار نداشته باش: کسی که اصالت خوبی ندارد، کسی که سخاوتمند نیست، کسی که خلق وخوی درستی ندارد، کسی که رفتارش درست نیست، کسی که خداترس نیست.
-
کسی که سه سال از عمرش باقی مانده باشد و صله رحم به جا آورد، خداوند آنرا به سی سال افزایش خواهد داد، و خداوند هر چه اراده کند انجام میدهد.