آقای رئیسجمهور! شما لطف کن و مشکلات موسیقی جامعه را حل کن، هنرمند بزرگی مثل استاد محمدرضا شجریان، احتیاجی به دفاع شما ندارد. تازه او از اینکه سیاستمداران به حمایت از او بپردازند ناراحت هم میشود؛ بهتر است به جای استفادههای ابزاری از هنرمندان، سری به شهرستانهای دورافتاده بزنید و دست هنرمندانی را بگیرید که محتاج صدهزار تومان پول هستند.
به گزارش واحد خبری سیده آمل ؛عبدالحسین مختاباد یکی از هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی است. او موسیقی را نزد استادانی چون کریم صالحعظیمی، عطاءا… جنگوک، امیر بیداریان، محسن الهامیان و… فراگرفت. مختاباد دارای مدرک دکتری آهنگسازی از دانشگاه گلداسمیت انگلستان است. از این هنرمند تا امروز آلبومهای متعددی منتشر شده است. او سالهاست در کنار فعالیت عملی در حوزه موسیقی نیز به تدریس در دانشگاه مشغول است. مختاباد طی این سالها به برگزاری کنسرتهای متعددی پرداخته است که نمونه اخیر آن اجرا در سیو سومین جشنواره موسیقی فجر در تالار وحدت بود. دیدار با این هنرمند پیشکسوت در روزهایی در دفتر روزنامه میسر شد که او از مشکلات و کارشکنیهایی که در حیطه موسیقی وجود دارد، گلهمند است و درعینحال نسبت به شرایط نامساعد برای فعالیت موسیقی، حرفهای زیادی برای گفتن داشت که در قالب این گفتوگو به مطرح کردن آنها پرداخت.
شما طی روزهای اخیر درجریان برگزاری جشنواره موسیقی فجر به اجرای کنسرت تازهای در تالار وحدت پرداختید، نکتهای که برای من در آن کنسرت جالب بود این بود که اغلب مخاطبانی که به تماشای آن کنسرت نشستند درخواست میکردند تا قطعات خاطرهبرانگیزی مثل «شباهنگام» و… را اجرا کنید، این مساله باعث شد به این فکر کنم چرا با وجود آنکه در سالهای اخیر ظرفیت آهنگسازی گستردهتر شده و هنرمندان این قابلیت را دارند که به ساخت آثار تازه بپردازند ولی تعدادی از خوانندگان موسیقی سنتی تمایل دارند قطعات بازخوانیشده را برای مردم اجرا کنند؟
بالاخره در دنیای هنر، بحث نوستالژی امری قابلتقدیس است. البته این مساله فقط مختص موسیقی نیست، در دیگر شاخههای هنر هم به این شکل است، بهعنوان مثال در سینمای جهان هم هنوز با وجود تولید آثار متعدد، عدهای از مردم دلبسته کارهایی چون «پدرخوانده»، «بربادرفته» و… هستند و شاید برای دهمینبار باز هم حاضرند به تماشای این فیلمها بنشینند، چون برایشان خاطرهبرانگیز است. یا درحیطه موسیقی، هنوز برخی دلشان میخواهد سمفونی سه، نه و شش بتهوون را بشنوند یا کارهای دیگر هنرمندان شاخص جهان را. در ادبیات هم همینطور است، تا اسم حافظ میآید مردم به یاد شعر «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم» میافتند. بههرحال همانطور که اشاره کردم این آثار خاطرهبرانگیزند و بعد از تولید توسط هنرمندان توانستهاند با جامعه ارتباط برقرار کنند، علتش را هم نمیتوان بهطور دقیق گفت که چیست. ضمن اینکه هر نسلی، نوستالژی خودش را دارد، چهبسا نسل فعلی هم آهنگهایی داشته باشد که برایشان بار نوستالژی دارد. میخواهم بگویم نمیشود به این مساله ایراد گرفت، ضمن اینکه از بازخوانی قطعات اجراشده گریزی هم نیست، اجرای این آثار هم به منزله عقبنشینی نیست، در همه جای دنیا دارد این اتفاق میافتد.
برخی هنرمندان در حیطه موسیقی سنتی به این مساله اشاره میکنند که مردم مدتهاست از ساز و آواز ایرانی دور شدهاند، خود شما چقدر این مساله را قبول دارید؟
کاملا درست است، چون در طول چهار دهه گذشته با موسیقی ایرانی رفتارهایی شده که درست نبوده است. اولا موسیقی ایرانی در حال حاضر رسانه ندارد، آن هم در عصری که رسانه میتواند در پررنگ کردن هنرها نقش بسزایی داشته باشد ولی میبینیم موسیقیدانان ایرانی چندین سال است که در رادیو و تلویزیون ملی خودشان جایی ندارند تا بتوانند به عرضه آثارشان بپردازند. درواقع شرایطی برای موسیقی ایرانی به وجود آوردهاند که نه در داخل و نه در محیط بیرونی نتواند به آن شکلی که باید فعالیت کند و گویی ایزوله شده است. حالا دراین میان، رسانههای مجازی بهمثابه شانسهایی بودهاند که توانستهاند در اطلاعرسانی حداقلی موسیقی تاثیرگذار باشند، اگرچه بخش اعظم این رسانهها به موسیقی مصرفی و پاپ اختصاص یافته است. به بیان سادهتر، موسیقی ایرانی به مرحله فاجعهباری دراین برهه از زمان رسیده است، چندان که خود من گاه تصور میکنم نسل ما آخرین پیامرسانان موسیقی ایرانی هستند و بعد از آن معلوم نیست چه اتفاق وحشتناکی دراین زمینه بیفتد.
بسیاری از هنرمندان براین باورند محکمترین ضربات را دراین سالها مدیریت ناکارآمد فرهنگی به موسیقی وارد کرده، نظر شما چیست؟
صددرصد همینطور است، مدیریت فرهنگی در کشور ما فرتوت است و با عملکردهای غلط موسیقی را به قهقرا کشانده و حاضر هم نیست فکر اساسی برای بهبود روند موسیقی ایرانی در جامعه کند. مساله مهم این که ما درایران متولی هنری نداریم، حتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که خود را داعیهدار فرهنگ و هنر میداند، نمیتواند متولی خوبی دراین زمینه باشد، چراکه از نامش مشخص است وزارت فرهنگ و ارشاد؛ هیچ نامی از هنر در این وزارتخانه نیست. بنابراین طبیعی است که وزیر ارشاد هم مسئولیتی در قبال هنر این مملکت ندارد. طی این سالها هر وزیر ارشادی که آمده، بیشترین تعداد جلسات را با ائمهجمعه گذرانده، حالا در طول سال لطفی هم کرده و به تماشای یکی دو تئاتر یا فیلم هم نشسته یا اگر خیلی محبت کرده باشد، در سالهای وزارت خود، یکی دو جلسه هم با هنرمندان برگزار کرده، آن هم فقط در مقام شنونده و عملا فکری برای نواقص حوزه فرهنگ و هنر از سوی وزرای ارشاد صورت نگرفته است.
دراین میان، گسستهای تاریخی و سلیقهای برخورد کردن با موسیقی هم مزید برعلت شده تا مردم از این حیطه دور شوند؟
درست است، گسستهای تاریخی اجتماعی و همانطور که اشاره کردم، بروز سوءمدیریت فرهنگی دراین سالها، نزاعهای سیاسی و از همه مهمتر، عدمشناخت نسبت به موسیقی ملی همه و همه دست به دست هم داده و این حیطه را به انزوا برده است. به دلیل همین مسائل است که میبینیم موسیقی پاپ امروز دارد با سرعت بنز میراند و موسیقی اصیل ایرانی مانند پراید مدل هفتاد است که به قول معروف لکولکی میکند.
به نظر شما در شرایط کنونی جامعه که اغلب مردم به دلیل داشتن دغدغههای مالی، آتیه خوشی را برای خود متصور نیستند، هر روز خبر از اختلاسها و بحرانهای سیاسی اجتماعی به گوش میرسد. میتوان مردم را سرزنش کرد که شادی در کنسرتهای پاپ را (ولو لحظهای و بیمعنی باشد) کنار بگذارند و به سمت موسیقی اصیل ایرانی بروند که به تعبیری در آن غم وجود دارد؟
من با شما دراین زمینه همعقیده نیستم، البته در اینکه مردم امروز درگیرودار مشکلات امرار معاش هستند، شکی نیست و این بخش از صحبتهایتان را قبول دارم. ولی بهطور کلی معتقدم اگر با دیدگاه روانشناسانه به موسیقی پاپ نگاه کنیم، میبینیم این نوع موسیقی برخلاف ظاهرش، چقدر لگد خورده است و شنیدن اغلب آهنگهای این ژانر واقعا افسردگی میآورد. باید به این مساله توجه کرد که کلیت هیچ موسیقیای شادی مطلق نیست و کلیت هیچ موسیقیای غم نیست. هر نوع از موسیقی بههرحال درون خود غم و شادی را توامان دارد.
شما در میانه گفتوگو به عدمشناخت نسبت به موسیقی ایرانی اشاره کردید، این زمینه باید به دست دولت در جامعه فراهم شود؟
نه، اتفاقا تصور میکنم موسیقی ایرانی در این سالها برخلاف میل هنرمندان، به اندازه کافی دولتی شده است. دولت هم همانطور که میدانید در تخریب حیطههای فرهنگی هنری دکتری دارد. چهبسا اگر یک زمین آماده کشاورزی را در اختیار دولت بگذارند و از آن بخواهند به مدیریت بپردازد، در عرض یکسال آن زمین را نابود که میکند هیچ، چند میلیون بدهی هم روی دستها میگذارد. درحالی که اگر آن زمین تحت مدیریت کشاورز سادهای قرار بگیرد، میتواند به اشتغالزایی هم بپردازد و محصول خوبی هم در بر داشته باشد. این است که براین باورم هرجا دولت به آن حیطه ورود کرده، نهتنها کمکی از دستش برنیامده که با ایجاد محدودیتها و بوروکراسیها به از بین رفتن توان آن مجموعه پرداخته است. هنرمندان عرصه موسیقی سالهاست دارند به دولت میگویند ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان، ولی دولت همچنان اصرار دارد دراین وادی مداخله کند.
یکبار در سالهای اخیر، زمانی که در شورای شهر حضور داشتید برای گفتوگو نزدتان آمدم، آن موقع هم موسیقی با مشکلات زیادی دستبه گریبان بود که مهمترینشان لغو مجوز کنسرتها در شهرستانها بود، بهعنوان مثال برای برگزاری کنسرت در آمل به هنرمند مجوز داده میشد ولی مثلا صدور مجوز در بابل صورت نمیگرفت، این مساله اگرچه برای مدت کوتاهی حل شد، ولی در ماههای اخیر میبینیم این روند بازهم شدت گرفته، بهخصوص اینکه اخیرا بحث ممنوعیت حضور نوازندگان زن هم به این معضل اضافه شده است، به نظر شما بالاخره چه وقت قرار است یک سیاست کلی از سوی یک نهاد تعیینکننده مثل وزارت ارشاد برای موسیقی کشور تصمیم بگیرد؟
خب! آن بحثی که در سوالهای پیشین مطرح شد حالا دراین سوال باید به نتیجه برسد، یعنی اینکه با مطالبی که شما اشاره کردید باید بگویم موسیقی دراین سالها نهتنها متولی نداشته، بلکه مانند بچه یتیمی بوده که همه به ظاهر برایش دل میسوزاندهاند، ولی در عمل حاضر نبودهاند فکر اساسی برای این بچه کنند. البته من معتقدم این آسیبها فقط به حوزه موسیقی محدود نمانده، نگاهی به وضعیت سینما، تئاتر و دیگر حوزهها بیندازید و شرایط را ببینید. هرکدام از این حیطهها اگر هم در برهههایی درخشیدهاند، به حرکت فردی هنرمندان آن عرصه محدود مانده و ربطی به حمایت دولت نداشته است. ولی واقعا میخواهم بدانم به لحاظ بهبود مسائل فرهنگی چه تفاوتی میان دولت احمدینژاد و دولت فعلی وجود دارد؟! من که تفاوتی نمیبینم، ضمن اینکه فکر میکنم دوره قبل وضع موسیقی و موسیقیدانان بهتر بود، چون بالاخره خط و ربطها مشخص بود و سیاست بازدارندهای نسبت به موسیقی وجود داشت که تکلیف هممیهنان را معلوم میکرد. اما امروز فقط حرفهای قشنگ و شاعرانه میشنویم، بیآنکه این حرفها سودی بهحال هنرمندان داشته باشد. اخیرا سیدعباس صالحی بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منصوب شده، ولی دراین مدت یک جلسه هم با هنرمندان نگذاشته است. همانطور که اشاره کردم، مدیریت فرهنگی ما فرتوت و از کارافتاده است و سیسال است که یک عده خاصی دارند در حیطههای فرهنگی هنری ریاست میکنند، از وزارت ارشاد میروند به شهرداری، از شهرداری میروند به سازمان تبلیغات اسلامی، از آنجا میروند به صداوسیما و…
البته این ایراد در این سالها به اعضای شورای سیاستگذاری ارکسترها هم وارد بوده است؟
درست است، اگر بخواهیم کلیت این قضیه را در نظر بگیریم باید بگوییم در این سالها عدهای بودهاند که در حیطههای فرهنگی هنری حضور دائم داشتهاند و حاضر هم نیستند کنار بروند تا افراد خوشفکرتری جای آنها را بگیرند. این عده که هیچ کاری هم در عرصه فرهنگ نمیکنند نشستهاند برای خودشان پپسی باز میکنند و بودجههای دولتی را صرف مواردی میکنند که عملا فایدهای برای فرهنگ ندارد.
پیش از شروع گفتوگو از عملکرد مجوزدهندگان که به وقت برگزاری یک کنسرت میخواهند پیش از اجرا، اطلاعات تمام هنرمندان آن کنسرت را بدانند گله کردید. در اینباره بیشتر توضیح میدهید؟
واقعا مسائلی دارد در حوزه موسیقی اتفاق میافتد که تعجببرانگیز است. یعنی اگر من خواننده بخواهم کنسرتی بدهم، باید به وزارت ارشاد اعلام کنم قصد دارم چه اشعاری را در آن کنسرت بخوانم؛ از همه بدتر و توهینآمیزتر اینکه از ما میخواهند اسامی نوازندگان، کارت ملی و نشانی خانههایشان را پیش از اجرا اعلام کنیم. روی صحبتم با کسانی است که در این مسند نشستهاند و فقط کارشان پرسوجو و استنطاق هنرمند است. چرا اصلا مدیری که نمیداند مختاباد یا فلان خواننده و نوازنده کیست، در مسند مدیریتی قرار گرفته است؟ این رفتارها واقعا ناراحتکننده است. شاید اصلا نوازندهای که با من همکاری میکند دلش نخواهد من نشانی خانه یا ریز اطلاعات خانوادهاش را بدانم، اصلا به من چه مربوط است که این اطلاعات را دراختیار داشته باشم؟ متاسفم که تمام این اتفاقات دارد در دوره رئیسجمهور فعلی آقای حسن روحانی در وزارت ارشاد میافتد. طبیعی است وقتی با چنین رفتارهایی مواجه میشوم از فعالیت در این وادی دلم میگیرد و به خود میگویم کار نمیکنم. همانطور که در این سالها گزیدهکارتر هم شدهام، چون معتقدم به کسی ربطی ندارد من نوعی قرار است روی سن چه بخوانم. من در این گفتوگو از رئیسجمهور میخواهم به داد قشر هنرمند برسد که دائما ناچارند به کسانی که عملا موسیقی و هنرمندان را نمیشناسند جواب پس بدهند.
شاید هم سرچشمه این مشکلات از جایی است که دولت بودجهای را به برگزاری یک رویداد فرهنگی هنری مثل ارکسترها تخصیص میدهد و فکر میکند چون بودجه را تامین کرده باید دائما مداخله کند؟
این تفکر فقط در مدیریت کشور ما وجود دارد، چون در همهجای دنیا رسم بر این است که دولتها هزینه ارکسترهایی چون سمفونیک و ملی را میپردازند، به این خاطر که میدانند تولیدات این ارکسترها برای جامعه سودآور است. حالا یا تامین بودجه یک ارکستر را دولت بهعهده میگیرد یا بخش خصوصی و شهرداریها از این رهگذر مخارج ارکسترها را میپردازند. ولی در ایران به این شکل است که دولت به محض آنکه بودجهای را به یک بخش فرهنگی هنری تخصیص میدهد مثل مبصر بالای سر آن حوزه میایستد و فکرمیکند؛ چون دارد هزینه آن بخش را تامین میکند باید نگاه مداخلهجویانه داشته باشد. درحالی که تخصیص بودجه وظیفه دولت است و همانطور که به حوزههایی چون صنعت، آموزش و پرورش، بهداشت و… بودجه اختصاص میدهد باید برای فرهنگ بودجهای در نظر بگیرد.
حالا به نظر شما با وجود داستان پرآب چشم در وضعیت کنونی موسیقی، میتوان امیدوار بود که بخش خصوصی مثل همهجای دنیا تصدی موسیقی را بهعهده بگیرد یا هنوز از این منظر راه درازی در پیش داریم؟
البته فراموش نکنیم امروز بخش خصوصی تاحدود زیادی در حیطه موسیقی فعال شده، ولی باید پذیرفت بخش خصوصی هم به دلیل مشکلاتی که وجود دارد در منگنه قرار گرفته و گاهی دولت شرایطی را برای آن ایجاد میکند که از طلا گشتن پشیمان میشود.
در سالهای اخیر بهرغم مشکلاتی که در حوزه موسیقی وجود داشته، ولی میبینیم تعداد مجوز کنسرتها روبه افزایش است، سوالی که دراین بین مطرح میشود این است که چند درصد کنسرتهایی که در ماه برگزار میشوند به لحاظ محتوایی با کیفیت هستند؟
البته فارغ از کیفیت، من افزایش کمی در این زمینه را هم آیتم مهمی میدانم. بهویژه در سالهای اخیر که وقتی هرازگاه به رستورانی میروم میبینم تعدادی از نوازندگان جوان دراین رستورانها مشغول ساز زدن هستند. نکتهای که ناراحتم میکند این است که برخی از آنها به محض مواجه شدن با من، ابراز میکنند که ببخشید ما داریم در رستوران ساز میزنیم. من هم در پاسخ به آنها میگویم این چه حرفی است و مگر فکر میکنید من مختاباد که در تالار وحدت کنسرت میدهم چه آدم عجیب و غریبی هستم؟ این شرایط است که باعث میشود یک هنرمند در رستوران ساز بزند و این کار اصلا جای خجالت و شرمندگی ندارد. با این حال میبینم وجود این دلگرمیها به نوازندگانی از این دست، زیاد هم فایدهای ندارد، چراکه از اماکن گرفته تا وزارت ارشاد دائما این هنرمندان را در اماکن عمومی مورد آزار قرار میدهند. انگار برخی از اینکه عدهای از هنرمندان با شرافت زندگی و امرار معاش کنند ناراحت میشوند و دلشان میخواهد هنرمندان پشت در اتاقهای آنها معطل بمانند و آنها تا میتوانند هنرمندان را سر بدوانند و جوابی هم به آنها ندهند. از این رو براین باورم، اتفاقاتی از این دست یک روز برای همیشه باید در این مملکت تمام و در این اتاقهای کور بسته شود. مسالهای که امروز در حوزه موسیقی اسفبار است این است که ۹۰ درصد موسیقیدانان فعالیت زیادی ندارند و فقط عده معدودی هستند که دارند فعالیت میکنند. به همین خاطر است که میگویم مدیریت فرهنگی ما فرتوت است، چون عملا کاری برای بهبود این روند نمیکند. درحالی که باید شرایطی فراهم شود که دستکم ۷۰،۶۰ درصد هنرمندان بتوانند زندگی خودشان را تامین کنند، ولی الان برعکس شده و تشکیلات دولتی که وظیفهاش رسیدگی بهحال هنرمندان است، فقط برای درصد اندکی از هنرمندانی که دائما فعالند برنامهریزی میکند.
حالا دراین میان برخی هم به این مساله اشاره میکنند که موسیقی هم مانند حیطههای دیگر در مناسبتهایی رنگوبوی سیاسی میگیرد و عدهای از آن بهرهبرداری ابزاری میکنند؟
دقیقا همینطوراست. این سوال شما بهانهای است تا من دراین گفتوگو خطاب به آقای رئیسجمهور بگویم آقای رئیسجمهور! شما لطف کن و مشکلات موسیقی جامعه را حل کن، هنرمند بزرگی مثل استاد محمدرضا شجریان که همیشه دوستدار او بوده و هستم و دربارهاش بارها مطلب نوشتهام و حتی به مرافعه با مخالفانش پرداختهام، احتیاجی به دفاع شما ندارد. تازه او از اینکه سیاستمداران به حمایت از او بپردازند ناراحت هم میشود؛ این هنرمند نه احتیاجی دارد که دولت از او حمایت کند و نه از قدر و منزلت و بزرگیاش چیزی کم میشود که شما صدایش را در رادیو و تلویزیون پخش بکنید یا نه. بهتر است به جای استفادههای ابزاری از هنرمندان در برهههای مختلف زمانی، سری به شهرستانهای دورافتاده بزنید و دست هنرمندانی را بگیرید که محتاج صدهزار تومان پول هستند. چرا موسیقی را درگیر مسائل سیاسی میکنید؟ چرا خانه موسیقی باید درگیر پنج موزیسین باشد و هزاران هنرمند دیگر ازاین رهگذر در سایه فراموشی قرار بگیرند؟ چرا باید میان اعضای خانه موسیقی و هیاتمدیرهای که دستکم دو دهه است بر سر کار است فاصله بیفتد؟ اعضای هیاتمدیره خانه موسیقی چه وقت قراراست بازنشسته شوند و به جوانان فرصت بدهند تا درعرصه موسیقی فکر تازهای تزریق کنند؟
ولی واقعا در ارتباط با گلایههای شما این سوال مطرح میشود که چرا خانه موسیقی در این سالها نتوانسته انتظارات صنفی هنرمندان را برآورده کند؟
چون وزارت ارشاد مانند همه چیزهای دیگر در عرصه فرهنگ، صنوف را هم در چنگ خودش گرفته است. نمونهاش اعضای هیاتمدیره خانه موسیقیاند که دو دهه است در این منصب ماندهاند، هر وقت هم به این مساله اعتراض میکنیم و میگوییم بعد از دو دوره مدیرعاملی وقت آن است که افراد دیگری جایگزین شوند، میگویند در اساسنامه چنین چیزی نیامده است. خب در اساسنامه نیامده باشد، خود شما بهعنوان هنرمند باید متوجه شوید که ماندنتان بیش از دو دهه در خانه موسیقی نتیجه خوبی دربر ندارد. صرفنظر از خانه موسیقی، نگاهی به حال و روز معاونت هنری وزارت ارشاد در دوره آقای مرادخانی بیندازید. در دوره او، مجموعههای هنری نابود شدهاند، بنیاد رودکی نابود شده، هنرهای تجسمی و تئاتر و موسیقی به دلیل ناکارآمدیها از بین رفته است، حالا هم که او از این پست برکنار شده، با سمت مشاور ارشد هنری در شهرداری نشسته است. سوال من این است که واقعا این آقا چه وقت میخواهد بازنشسته شود تا نسل جوان روی کار بیایند؟ من سالهاست بهعنوان مدرس در دانشگاه تدریس میکنم، طبعا اگر دانشجویی بیش از یک ترم با من واحدی را بگذراند از من خسته میشود و خود من کسی هستم که باید این مساله را بهتر از هر شخص دیگری متوجه شوم. باید بپذیریم نسل جدید باید جایگزین مدیریت فرتوت شود تا حرفهای جدید و نظرات جدید بیاورد. جالب این است که برخی از مدیران فعلی فرهنگی حتی با بچههای خودشان هم نمیتوانند ارتباط برقرار کنند؛ چه برسد به نسل جدید.
از این بحث که بگذریم یک سوال هم درباره فعالیت شخص شما دارم، چرا در سالهای اخیر اینقدر گزیدهکار شدهاید؟
واقعیت این است که حوصله کار کردن ندارم. مصداق بارزش همین اواخر در جریان برگزاری جشنواره موسیقی فجر بود. ۲۴ ساعت قبل از برگزاری کنسرت من، سایت مربوطه اعلام کرد که تمام بلیتها به فروش رفته است، ولی دو سه ساعت به اجرا متوجه شدیم هنوز ۱۰۰ صندلی خالی وجود دارد که فروش نرفته، علت را جویا شدیم و جواب قانعکنندهای نگرفتیم. طبعا بروز این مسائل ناراحتکننده است. گرچه در ساعتهای پایانی، آن تعداد صندلیهای خالی هم پر شد، ولی این مدیریت ناکارآمد به هنرمند و فعالیت او لطمه میزند. به دروغ در سایت اعلام میکنند فلان کنسرت سولدآت شده، ولی در عمل میبینیم اینطور نیست. درعینحال هیچ وقت برای من مهم نبوده که فلان مدیر به کنسرت من بیاید، اولویت همیشگی من در موسیقی مردم هستند و همین که آنها نسبت به برگزاری یک کنسرت استقبال نشان بدهند برایم کافی است.
اگرچه درمیانه گفتوگو بخشی از نواقص و باید و نبایدها در حوزه موسیقی را مطرح کردهاید، با اینحال اگر حرفی دارید در این مقال بگویید؟
معتقدم جامعه ما در حالحاضر در مرحلهای است که اگر دست به دست هم ندهیم و از این گردنه عبور نکنیم، پشیمانی بزرگی برای خودمان و نسلهای آینده باقی میماند. بنابراین ضرورت دارد ازخودگذشتگی کنیم و ایران عزیز را نگه داریم. از هنر به نفع مقاصد حزبی بهره نگیریم؛ چون صدمات جبرانناپذیری در پی خواهد داشت. امروز نقش هنرمندان در بحرانهای اقتصادی خیلی حائز اهمیت است، امیدوارم سیاستمداران به هنرمندان اعتماد کرده و فضایی را فراهم کنند که هنرمندان هم به این باور برسند مملکت مال آنها هم هست. مطلب بعدی خطاب به رسانه ملی است، میخواهم در این مقال از آنها درخواست کنم شرایطی را فراهم کنند تا هنرمندان به تلویزیون بیایند و با طرح و برنامههای تازه، مخاطبان را از دست برنامههای بیرنگ و خاصیت و کارشناسان قالبی نجات بدهند.
اما از عملکردهای صداوسیما در سالهای اخیر اینطور برمیآید که آنها ظاهرا تمایل و نیازی به حضور هنرمندان خوشفکر در تلویزیون ندارند؟
درست است. واقعا هم عملکردشان نشاندهنده این است که تمایلی به این حضور ندارند. نمونهاش دعوتی بود که از من در برنامه «دورهمی» صورت گرفت، ولی این برنامه پخش نشد. برای من سوال است که وقتی تلویزیون تصویر مرا نشان نمیدهد، تصویر چه کسی مد نظرش است؟! آقای پورمحمدی سالهاست در صداوسیما نشسته و او هم جزء مدیرانی است که خیال بازنشستگی ندارد. متاسفانه در صداوسیما هم نیروهای از کارافتاده همچنان بر مسند وظایف نشستهاند و طبعا این مدیریت نادرست در صداوسیما مانع از حضور هنرمندان و شکوفایی برنامههای تلویزیون میشود.
بازدید: ۴