یکشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | 2024-09-08
تبلیغات
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
کد خبر: 22078 |
|
تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۳۹۷ - ۲۰:۵۹ | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

باورم نمی شد، با چه ذهنیتی وارد خانه‌شان شدم ،چه فکر می‌کردم و چه دیدم ! خب خانواده شهید با حقوق ماهیانه‌ای بالا، باید مبلمان شیک، دکوراسیون و فرش‌های گرانبها با پرده‌های مدل روز و… به گزارش واحد خبری سیده آمل:  وارد خانه که شدم پیرمردی آراسته با محاسن سفید به همراه همسر بی‌تکلف، بدون […]

باورم نمی شد، با چه ذهنیتی وارد خانه‌شان شدم ،چه فکر می‌کردم و چه دیدم ! خب خانواده شهید با حقوق ماهیانه‌ای بالا، باید مبلمان شیک، دکوراسیون و فرش‌های گرانبها با پرده‌های مدل روز و…


به گزارش واحد خبری سیده آمل:  وارد خانه که شدم پیرمردی آراسته با محاسن سفید به همراه همسر بی‌تکلف، بدون تمامی تجملات روزمره مبتلابه جامعه امروز که در ذهن من نقش بسته بود،در سادگی و آرامشی وصف ناپذیر روبرویم ظاهر شد، خانه‌ای بسیار قدیمی با همان سبک تختک و پشتی و فضایی صمیمانه و خاکی بر روی زمین؛ بله اینجا خانه شهید حمزه حاجی‌زاده است همان شهیدی که در مبارزه با اشرار قاچاقچی مواد مخدر در منطقه جاسک، جان شیرین خود را نثار امنیت و سلامت مردم کشورش کرد.پدراین شهید، عباسعلی حاجی‌زاده از اهالی روستای چنگاز پایین خیابان لیتکو جاده آمل به شهر نور که همسری به نام  فاطمه رضایی و دارای ۷ فرزند که حمزه آخرین اولاد و سومین فرزند ذکورشان بود.
شهید حمزه حاجی‌زاده در هنگام شهادت ۲۴ ساله و دانشجوی کارشناسی رشته حقوق بود. 
پدر شهید ازخاطرات پسرش اینچنین می‌گوید: حمزه علاقه زیادی به رشته‌های دفاع شخصی و کشتی داشت و با کسب ۱۷ مدال و رتبه‌های مختلف شهرستانی و استانی در ورزش نیز افتخار آفرین بود

وی با اشاره به اینکه حمزه صفات و شاخصه‌های اخلاقی بارز و ارزشمندی داشت، افزود: پسرم بسیار به حیا آراسته بود و آنچه که بیرون از خانه و مردم  از او یاد می‌کنند، دست به خیر بودن، دستگیری و دلسوزی او برای مردم به ویژه نسل خودش بود و در کارهای گروهی، پیشکار همه دوستان بود.

روایت همکلاس شهید از نحوه شهادت شهید حاجی زاده
مهندس مصطفی کوهی ازهمکلاسان و دوستان هم دوره‌ای شهید، نحوه شهادت حاجی‌زاده را اینگونه بیان می‌کند: آنچه که بعد از شهادت حمزه متوجه شدیم این بود که شهادت حاجی‌زاده به دلیل تعقیب و گریز با باند مخوف اشرار قاچاقچی مواد مخدر بود و حمزه هم که در ماموریت مبارزه با آنها و از نیروهای پایور انتظامی جمهوری اسلامی در منطقه جاسک بود در یک درگیری سخت در چهارم خردادماه  ۹۳  به دست اشرار به درجه رفیع شهادت نائل می‌شود.

فاطمه رضایی مادر شهید از نحوه آگاهی شهادت فرزندش می‌گوید: حمزه جان ۲۰ روزی بود که از دامادیش می‌گذشت ما هم بعد از چند روز که او به محل خدمتش در جاسک رفت، راهی منزل پسر بزرگترم که در بندر عباس امام جمعه بود شدیم تا یا حمزه بیاید یا ما نزد حمزه برویم و او را ببینیم، در این بین تمام مدت با تماس تلفنی با هم در ارتباط بودیم تا اینکه صبح روز چهارم خرداد ماه من هرچه تماس گرفتم حمزه دیگر جواب نداد و ما مجبور شدیم با یکی از هم خدمتی‌هایش تماس بگیریم که او به ما گفت: حمزه برای ماموریت رفته و فعلا تا دو سه روز نمی تواند به مرخصی بیاید.

تماس‌های مکرر مادر پریشان به فرزندش

مادر بعد از کمی مکث ادامه داد: پدر حمزه تصمیم گرفت که به قم و خانه دخترم برویم تا زیارتی هم انجام دهیم، همینکه به خانه دخترم رسیدیم آنها را مشوش دیدیم و با برنامه‌ریزی آنها سریع به آمل برگشتیم وقتی به خیابان نور و محله مان رسیدیم حال خاصی به من و پدرش دست داد و من تند تند برای حمزه زنگ می‌زدم و او همچنان پاسخ نمی‌داد و باز مجبور شدم برای هم دوره‌ای اش زنگ بزنم که اینجا همه در منزل بودیم و دخترم در کنار من، که دوست پسرم از پشت تلفن گفت:حاج خانم! حمزه یک مقدار زخمی شده و من با شنیدن این حرف حالم بد شد، گوشی را پدر حمزه گرفت و دیگر خبر شهادت پسرمان را بما دادند.

 حاج آقا حاجی‌زاده از دیگر خاطرات ماندگار قبل از شهادت پسرش اینگونه می‌گوید: همیشه به او می‌گفتم و سفارش می‌کردم  درس‌هایت را خوب بخوان و بفهم تا برای جامعه فرد مفیدی شوی، و بیهوده مدرک نگیر که فایده ندارد.

دیگر اینکه  دو یا سه ماه قبل از شهادت حمزه، یک روز یادواره شهدا بود و جناب سرهنگ مجیدی آنجا مرا دید، ناخودآگاه به زبان محلی به من گفت: «حاجی پسرت حمزه شهید می‌شود، ها ببین من چه گفتم.» وی ادامه داد: من آنجا یکه خوردم و خندیدم . ولی هنوز در عجبم چرا او بابت حمزه چنین حرفی را به من زد ولی من تا شهادت پسرم هر وقت او را می‌دیدم یاد حرف مجیدی می‌افتادم .

پدر شهید حاجی زاده که حتی یک روز هم برای شهادت پسرش سیاه نپوشید، دیدار خصوصی به همراه مادر شهید با رهبر و مولایش امام خامنه‌ای  تنها درخواستش بود.

چشمان پرخون پدر ترجمانی بود از صبوری داغ اولاد 

در پایان دیدار و لحظه گرفتن عکس نگاهم به چشمان پدر افتاد. شنیده بودم حتی یک روز هم برای شهادت پسرش سیاه نپوشید و اصلا به روی خود نمی‌آورد ، اما با یادآوری و زنده شدن خاطرات، می‌دیدم که چشمانش به رنگ کاسه خون شده بود و نمه‌ای از اشک دور پلکان و مژه‌هایش را احاطه کرده‌بود که ترجمانی بود از صبوری داغ اولاد و خودداری از ریزش اشک.

آری داغ اولاد در هر شرایطی،چه در طفولیت، چه در جوانی یا پیری برای والدین بس دشوار و ناگوار است. همچنان که داغ علی اکبر در صحرای کربلا جگر عبدصالح خدا را سوزاند و این طبیعت خلقت است. درودو سلام خدا بر همه شهدا از شهدای کربلای حسینی تا کربلاهای ایران.

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط پایگاه رسمی خبری- تحلیلی سیده آمل در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید